سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شهرستان مهر*** انجمن مهندسان

 

[ و از معنى لا حول و لا قوة إلاّ باللّه از او پرسیدند ، فرمود : ] با وجود خدا ما را بر چیزى اختیار نماند و چیزى نداریم جز آنچه او ما را مالک آن گرداند . پس چون ما را مالک چیزى کرد که خود بدان سزاوارتر است تکلیفى بر عهده‏مان گذاشته و چون آن را از ما گرفت تکلیف خود را از ما برداشته . [نهج البلاغه]

 
 

مدیریت| ایمیل من

| خانه

پایین

?شهرستان مهر -- سید مصطفی برهانی نسب

پنج شنبه 91/10/7  ساعت 6:39 عصر

یا ذهن می تواند آینده را پیش بینی نماید؟

با توجه به اینکه ذهن انسان تنها موضوعاتی را به تصویر می کشد که از بیرون دریافت کرده باشد از درک موضوعاتی که روی نداده اند عاجز است ولی می تواند رویدادهایی را که برای انسان قابل مشاهده نمی باشد مشخص نماید و از این جهت ذهن آینده را پیش بینی می نماید.

ذهن انسان در سال های بسیار دور آرزوی پرواز را برای بشر تصور نموده و انسان های مختلفی در ذهن خود تصوراتی را برای پرواز به وجود می آوردند. از آنجا که ذهن انسان تنها امواج غیرمادی کوانتمی را دریافت و با تداخل بین آنها تصاویر جدید را شکل می دهد ذهن از سال ها قبل در آزمایشگاه فیزیک خود با ترکیب درست امواج پرواز را به وجود آورده و به نوعی این موضوع را پیش بینی نموده بود.

با ادامه کار بر روی همین تصورات بوده است که ذهن بشر برای پرواز آماده شد و در طول تاریخ با مشاهده ابزارهایی که می تواند با در هم آمیختن آنها پرواز نماید آنها را تشخیص داده و ذهن مسیر خود را در این مورد طی کرده تا بشر توانسته است پرواز نماید. شاید به ظاهر  درک نقش اساسی ذهن در این مسئله سخت به نظر آید ولی ذهن کار خود را درست انجام داده است به این صورت که افرادی که توجه خاصی به همین تصورات خود از پرواز داشته اند امواج غیرمادی اجسام را به خوبی دریافت کرده و بخش هایی از ذهن آنها نسبت به این امواج تقویت شده و با مشاهده ابزارهای مختلف ذهن نقش هر ابزار را در پرواز با توجه به اهمیت آنها در طیف تداخلی تشخیص داده و وقتی با یک موضوعی روبرو میشوند که دارای اهمیت زیادی در موضوع تصور شده (پرواز) بوده است آن بخش از ذهن که قبل از این بارها وبارها در این مورد کوک شده است فعال می شود و این موضوع راکه تشخیص دهد امواجی که در حال حاضر دریافت می کند با امواجی که قبلا دریافت کرده است چه مقدار با یکدیگر نزدیکی و هماهنگی دارند برای ذهن کار بسیار ساده ای است.

با توجه به موارد گفته شده ذهن با تصویری که در ذهن می سازد در حقیقت امواج کوانتمی را از محیط دریافت و با تداخل این امواج تصاویری را می سازد که شاید در واقعیت وجود نداشته باشد ولی با تمرکز و توجه ذهن مسیر رسیدن به واقعیت این موضوع را به ما نشان خواهد داد و این موضوع در قابلیت تطبیقی طیف های دریافتی از موضوعات می باشد و ذهن می تواند از روی طبف های دریافتی از اجسام و موضوعات نتایجی را به دست آورد که در واقعیت هنوز به دست نیامده است . این آزمایشگاه بزرگ با قدرت خود می تواند به خوبی آینده را پیش بینی نماید.


نظر شما( )
?شهرستان مهر -- سید مصطفی برهانی نسب

پنج شنبه 91/10/7  ساعت 6:38 عصر

موبایل ومغز

استفاده از موبایل در بیمارستان‌ها و هواپیماها ممنوع شده است، چون تشعشعات اکترومغناطیسی آنها می‌توانند روی دستگاه‌های حساس الکتریکی تأثیر بگذارند. اما آیا مغز هم می‌تواند تحت تأثیر گوشی‌های تلفن همراه قرار بگیرد؟

همه اعمال و احساسات و افکار ما برخاسته از فعالیت الکتریکی زیستی نورون‌های مغز ما هستند. نورون‌ها، سلول های عصبی مغز هستند که در درون مغز،مدارهای الکتریکی بسیار پیچیده ایجاد می‌کنند. فعالیت‌های الکتریکی نورون‌ها، به وسیله دستگاه نوار مغز یا EEG ثبت می‌شوند و به این وسیله یک ابزار تشخیصی در اختیار پزشکان قرار می‌دهند.

بسته به اینکه یک فرد هوشیار یا ناهوشیار باشد و بسته به درجه برانگیختگی‌اش، طرح EEG ‌او متفاوت خواهد بود. به علاوه می‌توان با تحریک الکترومغناطیسی قسمت‌های خاص مغز TMS، موجب تحریک یا تضعیف فعالیت الکتریکی مدارهای مغزی شد.

گرچه اشعه الکترومغناطیسی ساطع شده از یک موبایل بسیار ضعیف‌تر از اشعه TMS است، اما هنوز این سؤال ذهن را مشغول می‌کند که آیا امواج موبایل هم می‌تواند موجب تغییر EEG یک فرد شوند؟ محققان برای پاسخ به این سؤال دو تحقیق انجام داده‌اند:

تحقیق اول به وسیله دانشمندان انستیتوی علوم مغز دانشگاه فناوری ملبورن انجام شد، آنها در تحقیق خود تأثیر امواج ساطع شده از گوشی نوکیا 6110، روی امواج مغزی 120 مرد و زن سالم را بررسی کردند. این تحقیق به صورت علمی و با روش «دو سو کور» انجام شد، به این معنی که حین تحقیق نه افراد مورد آزمایش و نه دانشمندان مطلع نبودند که گوشی‌ها چه زمان فعال هستند و چه زمانی غیرفعال.

بر اساس این تحقیق، امواج موبایل بر قدرت امواج آلفای مغز می‌افزایند. میزان تقویت اثر امواج آلفای مغزی در قسمتی از مغز که درست زیر گوشی موبایل، بود، بیشتر بود!

امواج آلفا با فرکانس 12 سیکل در دقیقه در مغز تولید می‌شوند، این امواج نشاندهنده سطح برانگیختگی و هوشیاری یک فرد هستند. وقتی شخصی افکارش را از دنیای خارج متوجه افکار درونی و ذهنی خود می‌کند بر قدرت امواج آلفا افزوده می‌شود.

سوال دوم این است که آیا تقویت امواج آلفا، هیچگونه تأثیر عملی بر رفتار و سطح هوشیاری استفاده‌کنندگان گوشی‌های همراه دارند؟

تحقیق دوم برای جواب دادن به این سؤال انجام شد. این تحقیق در مرکز مطالعات خواب دانشگاه Loughborough انگلیس انجام شد. نتایج این تحقیق شگفت‌آور بود: امواج ساطع شده از گوشی‌های همراه نه تنها بر رفتار یک شخص در هنگام تماس تلفنی تأثیر می‌گذارد، بلکه اثرات آنها مدت‌ها بعد از اتمام تماس تلفنی ادامه پیدا می‌کند.

این بار محققان برای آزمایش‌های خود از گوشی نوکیا 6310 استفاده کردند، آنها این گوشی را به سر 10 فرد سالم، ولی محروم از خواب متصل کردند. گوشی به وسیله کامپیوتر به صورت خودکار در حالت روشن و خاموش می‌شد و در حالت صحبت و یا استندبای قرار می‌گرفت و در همین حین امواج EEG افراد مورد آزمایش، در مؤسسه تحقیقات خواب در هنگام شب مورد بررسی قرار می‌گرفت.

این پژوهش نشان داد که امواج موبایل، موجب تضعیف امواج خاصی موسوم به امواج دلتا می‌شوند. امواج دلتا، شاخص دقیق و حساس مرحله دوم خواب هستند. تقریبا 50 درصد از کل زمان یک فرد را مرحله دوم خواب تشکیل می‌دهد. امواج دلتا، تواتری بین یک تا 4 سیکل در ثانیه دارند. مثل تحقیق قبل تأثیر موبایل بر روی امواج دلتا تا یک ساعت بعد از خاموش شدن موبایل ادامه پیدا می‌کرد.

با وجود اینکه افراد مورد آزمایش شب قبل وادار شده بودند که خواب کوتاهی داشته باشند، ولی روشن شدن موبایل‌ها حتی تا یک ساعت بعد از خاموش شدن آنها، موجب اختلال خواب و بیدار ماندن افراد مورد آزمایش می‌شد.

با این وجود اصلا نگران نشوید و یا خیال راحت از موبایل‌هایتان استفاده کنید! چون تأثیر ناشی از موبایل تنها به اندازه نصف فنجان قهوه است و بسیاری از عوامل محیطی بر کیفیت و کمیت خواب شبانه بیشتر از امواج موبایل تأثیر می‌گذارند.

نتایج این دو نحقیق از آن جهت مهم هستند که نشان می دهند، امواج الکترومغناطیسی موبایل‌ها با وجود اینکه ضعیف هستند می‌تواند بر رفتار انسان‌ها تأثیرگذار باشند. به علاوه باید سایر منابع تشعشعات الکترومغناطیسی را در زندگی مدرن امروزی هم در نظر گرفت و تأثیر آنها را هم مورد بررسی قرار داد.


نظر شما( )
?شهرستان مهر -- سید مصطفی برهانی نسب

پنج شنبه 91/10/7  ساعت 6:36 عصر

آیا می دانید

یا میدانید؟ مخلوط سیر و لیمو، گرفتگی رگ ها را برطرف می کند

آیا می دانید : زنبور از بوی عرق بدش می آید و به کسی که بدنش بو بدهد یا عطر زده باشد حمله می کند؟
آیا می دانید : کتاب رکوردهای گینس ، رکورددار دزیده شدن از کتابخانه های عمومی است.
آیا می دانید : نعناع سکسکه و تنگی نفس را شفا می دهد؟
آیا می دانید : زمین با سرعتی معادل صدوهشتاد هزار کیلومتر در ساعت دور خورشید می چرخد.
آیا می دانید : خوردن یک سیب اول صبح ، بیشتر از قهوه باعث دور شدن خواب آلودگی می شود؟
آیا می دانید : که موریانه ها قادرند تا 2 روز زیر آب زنده بمانند.

آیا می دانید : برای جلوگیری از جوانه زدن سیب زمینی باید درون سبد آن یک عدد سیب قرار دهید؟
آیا می دانید : مارها ناشنوا هستند و احساس آنها از محیط اطرافشان براساس ارتعاشاتی است که از زمین دریافت میکنند.
آیا می دانید : فنلاند بهترین آب نوشیدنی و هندوستان بدترین آب نوشیدنی را دارد.
آیا می دانید : نوزاد بیش از 300 استخوان دارد که با رشد بعضی از آنها به یکدیگر جوش می خورند؟
آیا می دانید : لایه بیرونی پوست انسان هر 2 هفته یکبار با سلول های جدید تعویض میشود؟
آیا می دانید : قدمت سیلک کاشان در ایران به 10 هزار سال پیش بازمی گردد.
آیا می دانید : والت دیسنی از موش می ترسید.
آیا می دانید : چین بیشتر از هر کشوری همسایه دارد ، چین با 13 کشور هم مرز است؟
آیا می دانید : مادر و همسر گراهام بل ، مخترع تلفن ، هر دو ناشنوا بودند.
آیا می دانید : بدن انسان قادر است در ظرف یک ساعت دو لیتر عرق تولید کند!؟
آیا می دانید : با چشم غیرمجهز به دوربین یا تلسکوپ ، شش هزار ستاره را در آسمان می توان مشاهده کرد؟
آیا می دانید : در سال 1996 ، 315 مورد اشتباه در دیکشنری معروف وبستر وجود داشت.
آیا می دانید : شکلات بر عصب و قلب سگ تاثیر بدی دارد ، با کمی شکلات می تواین یک سگ را کشت.
آیا می دانید : یک قطره الکل ، عقرب را دیوانه می کند و سبب می شود خودش را نیش بزند و بکشد.
آیا می دانید : مایع موجود در نارگیل نارس را می توان به جای پلاسمای خون استفاده کرد.
آیا می دانید : درخت بلوط تا قبل از پنجاه سالگی میوه نمی دهد.
آیا می دانید : بنای برج دوقولوی تجارت جهانی نیویورک به دست 2 ایرانی بنا شد.
آیا می دانید : عریض ترین آبشار جهان ، آبشار “خن ” در لائوس است که 10 کیلومتر عرض و 15 تا 20 متر ارتفاع دارد.
آیا می دانید : نیکوتین سیگار به سرعت جذب خون می شود و در مدت سی ثانیه به مغز می رسد و بر سلول های عصبی اثر می گذارد؟
آیا می دانید : علت شناور شدن یخ روی آب این است که مولکول آب در حالت یخ زده جای بیشتری می گیرد ؛ بدین علت ، آب یخ زده سبک تر از اب جاری است.

نظر شما( )
?شهرستان مهر -- سید مصطفی برهانی نسب

پنج شنبه 91/10/7  ساعت 6:22 عصر

خودرو و رنگها

خودرو و رنگ‌ها، این دو در ظاهر چقدر می‌توانند به یکدیگر بی‌ارتباط باشند.

حقیقت اما این است که رنگ‌ها به شدت بر صنعت خودروسازی تاثیر دارند و خودروسازان بزرگ اهمیتی ویژه برای رنگ‌ها قائلند.
به گزارش «پرشین خودرو»، زیرا رنگ‌ها به راحتی می‌توانند فروش یک خودرو را با افت مواجه کنند و یا آنرا به اوج برسانند. دلیل این موضوع هم چیزی جز روانشناسی رنگ‌ها و تاثیر آن بر آدم‌ها و زندگی‌شان نیست.

این موضوع را به شکل شفاف‌تری می‌توان در تاثیر رنگ‌ در لباس آدم‌ها مشاهده کرد. مسلما برای هر کسی مهم است که لباسش چه رنگی باشد و چه رنگی بپوشد که به او بیاید. مثلا گفته می‌شود برای اینکه روزها فعال‌تر و شادتر باشید و با انرژی بیشتری کارتان را پی بگیرید باید از پیراهن‌های قرمز استفاده کنید.
یا برای مثال اگر می‌خواهید در روز با اشتها باشید و از خوردن و آشامیدن لذت ببرید زرد و نارنجی به تن کنید. یا برای مثال برای شادابی در طول روز لباس سبز به تن کنید. همه این موارد به خوبی نشان می‌دهد که رنگ چه تاثیری بر انسان و حال و اوضاع اطرافش می‌گذارد.
حال همین شرایط را می‌توان در بازار خودرو مشاهده کرد. اگر دقت کرده‌ باشید شرکت فراری بیشتر خودروهای خود را به رنگ قرمز یا زرد تولید می‌کند. آمار خودروهای شاسی‌بلندی که با رنگ تیره- مشکی، قهوه‌ای یا سرمایه‌ای- تولید شده‌اند بر خودروهایی که رنگ روشن داشته‌اند می‌چربد. دلیل این موضوع چه می‌تواند باشد؟
 
2011Ferrari458ItaliaRedFrontAngleSpeed-CaffeTablighat
اکثر فراری‌ها قرمزند چون...

رنگ قرمز رنگی پرهیجان، خشمگین و پرحرارت است که می‌تواند نشان دهنده سرعت و قدرت باشد. حال باید گریزی بزنیم به مشخصات فنی خودروهای فراری! فراری‌ها خودروهای به شدت پرسرعتی هستند که از لحاظ موتور بسیار قوی‌ عمل می‌کنند.
به نوشته اقتصاد ایران آنلاین، این خودرو می‌تواند در مدت زمان نزدیک به 3 ثانیه از سرعت صفر به 100 کیلومتر برسد و آسفالت را از جا بکند.
با توصیفاتی که از رنگ‌ها شد مشخص است که تنها رنگ قرمز و زرد هستند که می‌توانند حق این ماشین را ادا کنند. این دو رنگ را برخی به «رنگ‌های آتش» تشبیه کرده‌اند.
رنگ‌های آتش یعنی همان زرد و قرمز جزو رنگ‌هایی هستند که در شعله آتش دیده می‌شوند. قطعا رنگ قرمز می‌تواند به خوبی نشان دهنده سرعت و قدرت این خودروهای پرسرعت باشد. البته فقط فراری نیست که متوجه این موضوع شده بلکه بسیاری از کمپانی‌هایی که خودروهایی سرعتی می‌سازند از این فوت‌وفن برای فروش خودروهایشان استفاده می‌کنند.
 
2011BMWX6-CaffeTablighat
شاسی‌بلندها عموما تیره‌اند چون...
برای پاسخ به این سوال که چرا خودروهای شاسی‌بلند بیشتر تیره‌ رنگ هستند باید به خصوصیات رنگ‌های تیره از جمله مشکی و سرمه‌ای اشاره کرد.
این رنگ‌ها عموما جاذبه و ابهت ایجاد می‌کنند و عموما موجب بزرگ‌ به نظر آمدن افراد می‌شوند. برای خودروهای شاسی‌بلند بیشتر رنگ‌های تیره استفاده می‌شود تا ابهت و بزرگی آنها بیشتر به چشم بیاید.
در برخی کشورها خودروهای شاسی‌بلند مشکی قیمت گران‌تری نسبت به دیگر رنگ‌ها دارند و در برخی کشورهای دیگر -از جمله کشور خودمان- هم رنگ سفید قیمت بالاتری نسبت به دیگر رنگ‌ها دارد. حال چرا رنگ سفید بیشتر در ایران می‌فروشد؟
 
NissanTeana-CaffeTablighat
خودروهای سفید گران‌تر است چون...

بسیاری از فعالات بازار خودرو دلیل گران‌تر بودن خودروهای سفید در ایران نظری ساده و عامیانه دارند. آن هم اینکه رنگ سفید مد است و از سادگی دلچسبی برخوردار است.
این افراد آنچنان بی‌راه نمی‌گویند چون ایرانی‌هایی که بیشتر به خرید خودروی سفید رنگ‌ راغب هستند مد و عشق‌وعلاقه به خودروهای سفید را دلیل این موضوع می‌دانند.
ولی قضیه به اینجا ختم نمی‌شود. برخی می‌گویند چون ایران جزو کشورهای گرم و خشک است و همچنین شست‌وشوی خودرو با آب شرب آنچنان کار درستی نیست مردم ترجیح می‌دهند خودروی سفید داشته باشند تا گرد و خاک روی آن به چشم نیاید و خودرو کثیف جلوه نکند.
برعکس خودروهای تیره به راحتی کثیفی و گردآلودبودن خود را نشان می‌دهند. البته در همین ایران اکنون رنگ‌های جدیدتر و جالب‌تری مثل صورتی و بنفش و سبز هم مد شده است که بیشتر بر روی خودروهای کوچک و جمع‌وجور به چشم می‌آید.
دلیل ان هم فانتزی بودن این رنگ‌هاست که بیشتر بر روی خودروی‌ها کوچک می‌نشیند و خود را نشان می‌دهد. در جدول زیر می‌توان تفاوت قیمت تقریبی خودروهای سفید با دیگر رنگ‌ها در کشور مشاهده کرد.

نظر شما( )
?شهرستان مهر -- سید مصطفی برهانی نسب

پنج شنبه 91/10/7  ساعت 6:19 عصر

نامگذاری محلات قدیمی تهران


شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که چند روزی در تهران ماندگار شده باشید چه برای تفریح و گشت و گذار و رسیدن به مقصد و چه برای انجام امور کاری و اداری. ولی چیزی که در این بین خودنمایی می کند نام های محلات قدیمی تهران است که تا حدودی جالب به نظر می رسند، از قبیل: محله سیدخندان، ونک، درکه، قلهک و...

به گزارش قدس آنلاین، کمتر کسی است که دلیل نامگذاری این محله ها را بداند! حتی با رجوع به افراد کهنسال ساکن در خود این محله ها هم روایت های متفاوتی بدست می آید.


اما بد نیست که بدانید این نام ها اکثراً صبغه ای تاریخی دارند از قبیل: اقدسیه، یوسف آباد، جماران و...
تا زمانی که آقامحمدخان قاجار تهران را به عنوان پایتخت انتخاب نکرده بود از نام این محلات نیز خبری نبود، زیرا قبل از آن تهران فقط محدود بود به قصبه ای که همجوار ری و ورامین بود و این شاهان و شاهزادگان قجری بودند که به توسعه ی این قصبه پرداختند.

در این بین هر محله نام مخصوصی بخود گرفت ولی هر کدام بنا به دلیلی. اکبر تهرانی در باب دلیل نام محلات کهن و قدیمی تهران این گونه می نویسد:

محله اقدسیه
نام قبلی اقدسیه حصار ملا بوده است، تا اینکه ناصرالدین شاه زمین های آنجا را به باغ تبدیل و برای یکی از همسران خود کاخی در آنجا ساخته که به همین دلیل اسم این مکان به اقدسیه معروف شد.

امینیه اقدس یا اقدس الدوله، عمه «ملیجک معروف» است، که نام اصلی وی زبیده خانم می باشد، که بدواً او به عنوان پرستار و خدمه شاه به اندرون راه یافت، و چون فردی امین و خوش خدمت بود، کم کم به امینه اقدس و اقدس الدوله لقب یافت، و در عداد زوجات ناصرالدین شاه قرار گرفت، تا اینکه به وسیله او برادرش «میرزا محمدخان پدر ملیجک» هم به دربار راه یافت، که به سبب مورد اعتماد بودن او هم به عنوان امین الخاقان معروف شد.



محله یوسف آباد
یوسف آباد در خارج طهران و در شمال غربی دارالخلافه ناصری قرار داشته و دارای باغ هایی بوده که در مالکیت میرزایوسف آشتیانی مستوفی الممالک بوده است، که ایشان پس از احداث، این منطقه را به نام خود یوسف آباد نامیده، این محله خارج از طهران آن روز، دارای قناتی بوده که به داخل شهر طهران وارد، که در مدخل امروزی خیابان حافظ نزدیک به پمپ بنزین، مورد استفاده قرار می گرفته است.

لذا دروازه یوسف آباد هم به مناسبت همین قنات نام گرفته و در همین مکان بوده است، اراضی یوسف آباد در سال 1327 خورشیدی به مستخدمین دولت با اقساط طویل المدت واگذار و قسمتی از آن به بیمارستان ارتش تبدیل گردید.



محله پل چوبی
یکی از دروازه های دارالخلافه ناصری دروازه شمیران بوده که در مدخل خیابان نظامیه «از سرچشمه به سمت شمال و کمی بالاتر از میدان بهارستان نزدیک به پمپ بنزین فعلی را در زمان قاجاریه خیابان نظامیه می گفتند» قرار داشته، و چون در اطراف دروازه ها خندق های پرآبی برای دفاع از شهر وجود داشته است. بدین سبب برای ورود و خروج به داخل طهران، و عبور از این خندق از پل چوبی بزرگی استفاده می شده که امروزه نه از آن دروازه اثری است و نه از آن خندق، ولی این محل همچنان به همین نام مسمّی می شود.



محله کامرانیه
این محل در خاور تجریش واقع، دهی است دارای قنات، و زمین های آن از رود دارآباد مشروب می شود، محصولاتش غلات، میوه جات، اهالی آن به کشاورزی و باغبانی روزگار می گذرانند، حصار بوعلی و کامرانیه به یکدیگر متصل هستند، زمین های این قصبه ابتدا به میرزاسعیدخان وزیر امور خارجه تعلق داشت، که پس از آن کامران میرزا پسر بزرگ ناصرالدین شاه با خرید زمین های حصار بوعلی، جماران و نیاوران آنجا را کامرانیه نامید.

محله قلهک
قلهک از دو کلمه «قله» و «ک» تشکیل شده است، که قله معروف کلمه کله، مخفف کلات به معنای قلعه است، عقیده اهالی بر این است که به دلیل اهمیت قلهک که بر سر راه گذرگاه های لشگرک ونک و شمیران بوده است، به آن آبادی (قله- هک) گفته شده است.

آب این قصبه خوش آب و هوا، از هفت رشته قنات تأمین و در بهار از رودخانه دربند حق آبه دارد، محصولات عمده آن غلات و انواع میوه جات و سبزیجات و شغل سکنه آن کارگری در کارخانه مهمات سازی و ضرابخانه و باغبانی است.

محله محمودیه
در این محل باغی وجود داشته که متعلق به حاج میرزا آقاسی رئیس الوزراء محمدشاه قاجار «به سال های 1261 تا 1264 هجری قمری به مدت 13 سال» بوده است.
نام وی ملاعباس ماکویی معروف به حاج میرزا آقاسی و اصلش از طایفه بیات ایروان است، لذا چون نام او عباس بوده است، محمودیه را قبلاً عباسیه می گفتند، تا اینکه علاءالدوله این باغ بزرگ بنام عباسیه را، از دولت آن زمان خرید، و به نام پسرش محمودخان احتشام السلطنه محمودیه نامند.


محله جماران
زمین های ده جماران متعلق به سیدمحمدباقر جمارانی از روحانیون معروف عصر ناصری بوده است.
برخی از اهالی معتقدند که در کوه های این محله از قدیم مار فراوان بوده، و مارگیران برای گرفتن مار به این ده می آمدند، لذا دلیل نام گذاری این منطقه را بودن مار دانسته اند، که در مقابل عده ای هم اعتقاد بر این است که جمر و کمر به معنی سنگ بزرگ است، از اینرو چون در این مکان سنگ های بزرگی وجود داشته و از آن ها برداشت می کرده اند، این ده به جمران، یعنی محل بدست آمدن جمر (سنگ بزرگ) نامیده شده است.

محله داودیه
میرزاآقاخان نوری ملقب به اعتمادالدوله پسر میرزااسدالله خان نوری همان شخصی که با کمک انگلیس توطئه علیه امیرکبیر را موجد، و پس از به قتل رسانیدن میرزاتقی خان جای او را به ناحق گرفت، داودیه را بنا نهاد.

میرزاآقاخان عمارت و بناهای زیادی داشته است، که از جمله آن ها عمارت و باغ داودیه می باشد، او اراضی داودیه را که به «ارغوانیه» معروف بود، برای پسر دومش میرزا داودخان خریداری و آن را ساخت و توسعه داد و به نام پسرش داودیه نام نهاد. این محله متصل به قلهک و در جنوب غربی آن قرار دارد.

محله نیاوران
در تاریخ مذکور است که ناصرالدین شاه در اوایل سلطنت خود یک روز ایشیک آقاسی را احضار کرد و گفت من امسال از رفتن به ییلاق صرف نظر می کنم، دستور بده، اطراف طهران را بازدید کنند ببینند کجا خوش آب و هوا و در تابستان خنک و باصفاتر است.

ایشیک آقاسی بعد از بررسی کامل قریه «کردوی» را پیشنهاد نمود، و پس از بازدید دستور داد کاخ بزرگ ییلاقی برای شخص شاه، و چندین دستگاه عمارت چند اطاقه برای اندرون ساختند.

اسم قدیم این مکان «قریه کردوی» و در تیول فتحعلیشاه بوده، که در عهد ناصری این ده در اختیار خانم فخرالدوله، زن ناصرالدین شاه قرار داشته، که پس از انتخاب ایشیک آقاسی، این قریه را خانم فخرالدوله به شوهرش پیش کش می نماید، که به عوض آن، شاه هم قریه چیذر را به وی می دهد.

که پس از این معاوضه، «کردوی» به «نیاوران» تغییر نام پیدا کرد. تا اینکه پس از سپری شدن سی سال از سلطنت ناصرالدین شاه نیاوران به نام صاحب قرانیه خوانده شد.
لذا می بینیم که صاحب قرانیه ناصری بعد از حدود یک و نیم قرن هنوز جلال و شکوه خود را دارا می باشد.

محله امیریه
کامران میرزا پسر سوم ناصرالدین شاه، شخصیتی بود که از همان اوان کودکی صاحب مقام و منصب شده بود، ابتدا به نایب السلطنه لقب داده شد، و بعد حکومت طهران به او واگذار و سرانجام به مقام وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا رسید، که به همین جهت لقب «امیرکبیر» هم بر القابش افزوده گشت، در همین زمان بود که در سمت غربی طهران باغ و عمارتی بنا نمود، که به نام امیریه مسمّی گردید.

این باغ و عمارت حدوداً در ضلع غربی خیابان امیریه (ولی عصر عج فعلی) قرار داشت، که به دلیل همسایگی این خیابان با آن باغ، این نام به این محله گذاشته شد.

نایت السلطنه کامران میرزا در شمال عمارت امیریه باغ و عمارتی هم به نام مادرش بنا نهاد و آن را «منیریه» نامید، که این دو محله و خیابان آن هنوز هم به نام این دو باغ معروف است.

در حوض خانه های مرمر و آئینه کاری عمارت امیریه، شاهکارهای معماری و ظریف کاری به کار رفته بود، اروپائیان مقیم طهران، با کسب اجازه قبلی برای تماشای این مکان و عکسبرداری از آن می آمدند، تالار بزرگ طبقه فوقانی نیز در زیبایی کمتر از حوض خانه نبود.

وسعت باغ های امیریه و منیریه را توأمان بیش از هفتصد هزار متر مربع تخمین زده اند، لازم به ذکر است که در دوره پهلوی اول عمارت امیریه به دانشکده افسری تبدیل شد.


نظر شما( )
?شهرستان مهر -- سید مصطفی برهانی نسب

چهارشنبه 91/10/6  ساعت 7:19 عصر

پرچمدار ارتباطات با دور

پرچمدار ارتباطات با دور

اسفندیار معتمدی - سیموئل مورس در چارلزتون آمریکا به دنیا آمد. پدرش کشیش بود و می‌خواست او هم به راه او برود. خودش به نقاشی و پیکرنگاری عشق می‌ورزید اما مشاهده کشف بزرگ‌ هانس کریستیان اورستد (1851-1777م) او را چنان به کار مغناطیس علاقه‌مند کرد که به آن اختراع بزرگ دست پیدا کرد و توانست دفتر نخستین مرحله ارتباطات الکتریکی و الکترونیکی را به روی بشر بگشاید و پیام انسان را با سرعت برق تا صد‌ها، بلکه هزار‌ها کیلومتر دور‌تر بفرستد. این مطلب شرح حالی است از اتفاقات مهم زندگی علمی مورس از زبان خودش. 

 

19 سالم بود که تحصیلات رسمی‌ام را در رشته هنر از دانشگاه ییل ایالات متحده آمریکا به پایان بردم و برای فراگیری نقاشی و مطالعه در سبک‌های مختلف و پژوهش در کار نقاشان بزرگ و مشاهده نقاشی‌های آن‌ها به اروپا سفر کردم. مدتی در انگلیس به نقاشی پرداختم تا آنکه شور و هیجان مردم مرا به جای دیدن هنر به تماشای آزمایشگاه‌های الکتریسیته و مغناطیس کشاند. 

 

مایکل فارادی (1791-1867)‌‌ همان پسر نعلبند انگلیسی به تازگی کارهای اورستد دانمارکی، آمپر فرانسوی، اهم آلمانی و... را در انجمن سلطنتی لندن به نمایش گذاشته بود. 

 

من چنان تحت تاثیر محیط علمی انجمن و علاقه به یاد گرفتن و یاد دادن فارادی قرار گرفتم که نقاشی و هنر که برای آن‌ها رنج سفر در آمریکا و اروپا را کشیده بودم فراموش کردم و عشق به الکتریسیته و مغناطیس همه وجودم را فرا گرفت؛ به طوری که توانستم تلگراف مغناطیسی بسازم. من در یکی آزمایش‌ها دیدم وقتی از سیم‌پیچی بگذرد آن جریان برق سیم‌پیچ که درون آن هسته آهنی بود به یک مغناطیس تبدیل می‌شود که می‌تواند اجسام آهنی را جذب کند. این آزمایش الهام‌بخش من در اختراع تلگراف بود. تلگرافی که من ساختم یک دستگاه ساده فرستنده و گیرنده بود. فرستنده از یک سیم‌پیچ مولد برق (باتری) و سیم‌های رابط و یک کلید قطع و وصل است. این کلید یک اهرم فلزی است که می‌تواند حول محوری بالا و پایین رود. 

 

 اگر بر شستی این کلید فشار وارد کنیم جریان برق می‌تواند از یک رشته سیم که به خط هوایی معروف است بگذرد. اگر انگشت را از روی شستی برداریم فنری اهرم را به حالت اولیه برمی‌گرداند و جریان را قطع می‌کند. گیرنده یک آهن‌ربای الکتریکی است که در مقابل آن یک تیغه آهنی قرار دارد. نوک این تیغه آهنی یک سر قلم است که می‌تواند علامت‌هایی را روی نوار کاغذی که از مقابل آن می‌گذرد رسم کند یا روی سندانی ضربه نزند و صدا به وجود آورد. 

 

مولد برق، جریان یک‌طرفه تولید می‌کند و قطب مثبت آن به وسیله سیمی (سیم تلگراف) به فرستنده متصل می‌شود. طرف دیگر مولد را با رشته سیم دیگری به سیم‌پیچ گیرنده مربوط کردم. برای اتصال سر دیگر سیم‌پیچ به گیرنده و فرستنده، ابتدا از سیم دیگری استفاده می‌کردم که سیم بازگشت نام داشت. اما پس از مدتی به جای سیم بازگشت از زمین استفاده کردم. زمین می‌تواند مانند یک سیم مدار الکتریکی را برقرار کند. 

 

 

 

چگونگی کار تلگراف

 

هنگامی که کلید فرستنده را فشار می‌دهیم، مدار گیرنده وصل می‌شود و جریانی الکتریکی از سیم‌پیچ آن می‌گذرد. هنگام عبور جریان از سیم‌پیچ، هسته آهنی درون آهن‌ربا می‌رود و تیغه آهنی را که مقابل آن است جذب می‌کند و در نتیجه قلم متصل به تیغه آهنی روی نوار کاغذی که با سرعت ثابت از مقابل آن می‌گذرد علامتی را ثبت می‌کند. اگر مدت‌زمان فشار بر کلید کوتاه باشد، این علامت به‌صورت یک نقطه و اگر ادامه یابد، این علامت به شکل یک پاره‌خط کوچک است. لحظه‌ای که انگشت را از روی کلید برداریم جریان الکتریسیته در مدار قطع می‌شود و یک فنر که زیر تیغه است آن را به حالت اولیه بازمی‌گرداند. 

 

 

 

الفبای مورس

 

من برای فرستادن پیام الفبای مخصوصی را اختراع کردم. این الفبا امروز به نام من ثبت شده است. الفبای من مجموعه‌ای از خط و نقطه است که به ترتیب مشخصی به دنبال یکدیگر قرار می‌گیرند. من الفبا را برای خط انگلیسی اختراع کردم و بعد که تلگراف عمومیت یافت، در دیگر کشورهای جهان مورد استفاده زبان و خط‌های دیگر قرار گرفت. الفبای هر خط به وسیله مسؤولان مربوط تهیه شد. در الفبای مورس مدت‌زمان وصل جریان برای هر خط سه برابر زمان نقطه است. نخستین جمله‌ای که من با این الفبا مخابره کردم، نشان‌دهنده شگفتی من از دستگاه آفرینش بود. آن جمله همین بود: «وه که خداوند جهان چه شاهکارهایی خلق می‌کند.» 

 

 

 

بل تلگراف 

 

سیم‌های تلگراف را در شهر‌ها از روی دیوار‌ها یا پشت بام خانه‌ها می‌گذراندند یا روی پایه‌های چوبی نصب می‌کردند. این پایه‌ها را تا یکی دو دهه اخیر بیشتر کنار جاده‌ها یا خط راه‌آهن می‌دیدیم. بعضی جا‌ها هم سیم تلگراف را از زیرزمین می‌گذراندند. حدود سال 1229 شمسی/ 1850 میلادی شهرهای بزرگ اروپا با تلگراف با یکدیگر ارتباط داشتند. اما دریا مانع بزرگی برای کابل‌کشی تلگراف بود. در این سال یک رشته سیم مسی را با پوشش مخصوصی کاملا عایق‌کاری کرده و میان دو کشور فرانسه و انگلیس ارتباط برقرار کردند. اما این پیام‌رسانی بیش از چند ساعت طول نکشید و با توریک ماهیگیر از دریا بالا کشیده و قطع شد. سال بعد دوباره کابل دیگری میان این دو کشور کشیدند که چندین سال مورد استفاده قرار گرفت. اما مشکل ارتباط سریع تلگرافی در دو سوی اقیانوس اطلاس میان اروپا و آمریکا همچنان باقی بود. 

 

در سال 1237 شمسی/ 1858 میلادی یک رشته کابل قوی ارتباط میان آمریکا و انگلیس را برقرار کرد. این کابل در کف اقیانوس اطلس قرار گرفت و ارتباط دو قاره آمریکا و اروپا را به وجود آورد. اما عمر این کابل هم بیش از چند هفته به درازا نکشید و کابل قطع شد. اما چیزی که قطع نشد تلاش و پشتکار و امید مهندسانی بود که در راه رسیدن به هدف می‌کوشیدند. هدف مقدس آن‌ها برقراری ارتباط تلگرافی میان دو قاره بود. آن‌ها توانستند در سال 1245 شمسی/ 1866 میلادی با کابلی به طول 3700 کیلومتر یک طرف اقیانوس اطلس را به طرف دیگر وصل کنند؛ موفقیتی که در برقراری ارتباط تلگرافی میان دو قاره نصیب مهندسان شد مردم دیگر کشور‌ها را به استفاده از تلگراف و سیم‌کشی تشویق کرد؛ به‌طوری‌که در سال 1264 شمسی / 1855 میلادی هر سال بیش از 90 میلیون پیام تلگرافی در جهان مخابره می‌شد. 

 

من سموئیل مورس بسیار خوشحالم که عمرم در پیوند دادن انسان‌ها به یکدیگر گذشت. کاری را که من آغاز کردم الکساندر گراهام بل دنبال کرد و توانست صدا را به فاصله دور منتقل کند. من تلگراف اختراع کردم و او تلفن. 

 

تلگراف پیام را به صورت علائم رمزی و قرار دادن به فاصله دور می‌فرستد که نیاز به رمزگشایی دارد اما گراهام بل مستقیما صدا را به فاصله دور منتقل کرد. من کار او را می‌ستایم؛ گرچه او همواره با لطف مخصوص از من یاد کرده است. او دنبال کار مرا گرفت و توانست صدا را منتقل کند و شاید روزی انسان به کمک دانش بتواند تصویر را هم به فاصله دور منتقل کند. من مطمئن هستم که در تمام کشورهای جهان هم جوانانی پرورش می‌یابند که می‌توانند به تولید علم و فناوری کمک کنند و روزی برسد که همه افراد بشری نه‌تن‌ها از فاصله نزدیک با هم سخن بگویند و یکدیگر را ببیند، بلکه از فاصله دور و از سراسر زمین هم بتوانند با هم سخن بگویند و یکدیگر را ببینند و در هم عشق و امید بیافرینند. 

 

در سال 1999 عمر مخابره با تلگراف پایان یافت و دستگاه‌های فرستنده و گیرنده به موزه ارتباطات فرستاده شد و بحث در موضوع تلگراف (نخستین دستگاه الکتریکی ارتباط با دور) جزو تاریخ علم و اختراعات شد و لیکن زمانی کنار گذاشته شد که این دریچه به دروازه و این باریکه به شاهراه تبدیل شده بود.


نظر شما( )
?شهرستان مهر -- سید مصطفی برهانی نسب

چهارشنبه 91/10/6  ساعت 7:18 عصر

تونل مرگ

رازتونل مرگ

دانستنیها - پوریا ناظمی - یکی از بزرگ‌ترین اسراری که در برابر دانشمندان قرار دارد، مرگ است. این سوال قدیمی پاسخ‌های مناسبی را از سوی ادیان و مذاهب دریافت کرده، اما برای دانشمندان عرصه‌ای ناشناخته است. به نظر می‌رسد این عرصه برای مدت‌های طولانی به روی دانشمندان ناشناخته و اسرارآمیز باقی بماند اما درباره برخی از تجربیات فیزیکی نزدیک به مرگ می‌توان صحبت کرد. اشخاصی که به نظر می‌رسد از آستانه مرگ بازگشته‌اند، داستان‌های مشابهی را در طول تاریخ و در مکان‌های مختلف بیان کرده‌اند که به نظر نمی‌رسد شباهت آن‌ها تصادفی باشد. به همین دلیل هم دانشمندان سعی می‌کنند این مشاهدات را که در قالب تجربیات نزدیک به مرگ یا NDE شناخته می‌شوند با کمک عملکردهای مغزی توضیح دهند. 

 

اگر بگوییم بزرگ‌ترین چالش پیش روی همه انسان‌ها مساله مرگ است، کمتر کسی مخالفت خواهد کرد. مرگ از دید فیزیکی و فیزیولوژیکی پایان وجود ما به عنوان یک موجود فیزیکی است. اما مواجهه با این واقعیت کار چندان ساده‌ای نیست. تمام زندگی ما، خاطرات، تجربه‌ها، تمام عشق‌ها و نفرت‌ها در لحظه مواجهه با مرگ معنی پیدا خواهند کرد. مرگ آستانه‌ای است که گذر از آن مانند ورود آلیس به دنیای شگفتی‌ها است. همه ما از روزی که به یاد داریم می‌دانیم که روزی این تجربه را از سر خواهیم گذراند ولی آنچه در پس این گذرگاه در انتظار ما است برای مردم عادی غیر قابل درک است. تنها به واسطه پیامبران و ادیان آسمانی است که درکی از جهان پس از مرگ وجود دارد و همین درک است که نحوه زندگی بسیاری از ما را در این جهان تعیین می‌کند. 

برای دانشمندان تجربه گرا که تا چیزی را زیر ابزارهای علمی خود مورد بررسی قرار ندهند از اظهار نظر درباره آن خودداری می‌کنند، این خبر خوشحال‌کننده‌ای نیست. آن‌ها از یک سو می‌خواهند مرزهای دانش تجربی خود را حتی به جهان پس از مرگ گسترش دهند اما از یک سو در دام محدودیت‌های چنین بررسی هستند. 

 

 چرا بررسی جهان پس از مرگ برای دانشمندان دشوار است؟ 

علم تجربی بر مبنای تجربه و مشاهده پیش می‌رود. اگر بخواهید درباره یک مساله اظهار نظر کنید باید بتوانید آن را مشاهده کنید، رفتار آن را بررسی و قوانین حاکم بر رفتارهای آن را شناسایی کنید. مجموعه این مشاهدات امکان ساخت نظریه‌ای را می‌دهد که اگر بتواند از عهده آزمون‌های بعدی بیرون بیاید مورد قبول می‌شود و در غیر این صورت باطل شده و کنار گذاشته می‌شود. درباره موضوع مرگ، علم عملا امکان آزمایش و مشاهده ندارد. اگرچه می‌تواند شرایط مرگ را بررسی کند، عوامل به وجود آوردن آن را تعیین کرده و حتی با شناخت این عوامل زمان آن را به عقب بیندازد و آن قدر پیش برود که ادعا کند در آینده با کمک روش‌های فنی و پزشکی قادر خواهد بود انسان را تا مرزهای جاودانگی پیش ببرد؛ اما درباره بعد از آن مرحله با هیچ شاهد و تجربه‌ای مواجه نیست و به همین دلیل به نظر می‌رسد تنها خواهد توانست تا آستانه مرگ به اظهار نظر بپردازد. 

 

 تجربیات نزدیک به مرگ

اختلاف در تعریف مرگ باعث به وجود آمدن فضایی خاکستری میان زندگی و مرگ شده است و این منطقه میانی جایی است که تجربه‌های نزدیک به مرگ در آن اتفاق می‌افتد. حتما همه شما داستان‌هایی را از کسانی که از آستانه مرگ به زندگی برگشته‌اند شنیده یا خوانده‌اید؛ افرادی که برای مدتی قلب آن‌ها از تپش باز ایستاده و زمانی که دوباره قلبشان شروع به تپیدن کرده از مشاهدات خود گفته‌اند؛ کسانی که در اثر تصادفی به شدت زخمی شده و تا زمانی که تیم‌های امداد آن‌ها را از مرگ به زندگی بازگردانند شاهد رویدادهای متفاوتی بوده‌اند. این تجربه‌ها به طور عمومی به تجربه‌های نزدیک به مرگ یاNear Death Experiences مشهور شده‌اند. 

این تجربیات برای کسانی که آن‌ها را از سر گذرانده‌اند معمولا رویدادی تکرارنشدنی و بی‌نظیر بوده است. زندگی اکثر این افراد برای همیشه دستخوش تغییر شده و هیچگاه به زندگی پیش از این تجربه بازنگشته‌اند و تغییرات رفتاری و شخصی زیادی برای آن‌ها ایجاد شده است. اگر این مشاهدات متفاوت و تصادفی بودند به‌رغم ارزش آن‌ها برای صاحبانشان، برای علم هیچ کارآمدی نداشتند. اما اگر در طول تاریخ، افراد مختلف در نقاط مختلف جهان از تجربه‌های یکسان صحبت کنند باید این تجربیات را جدی گرفت. در این صورت یکی از مشکلات علم در مواجهه با این داستان که‌‌ همان نبود گزارش‌های متعدد از یک رویداد است حل می‌شود و دانشمندان کم‌کم به خود جرات می‌دهند تا در این باره ابراز نظر کنند. 

 

 تونل نور

یکی از تجربه‌های مشترک نزدیک مرگ در طول تاریخ، تجربه‌ای موسوم به تجربه «تونل نور» است. بسیاری از کسانی که از این فضای خاکستری میان مرگ و زندگی بازگشته‌اند در گزارش خود از تجربه مواجهه با تونل نوری طولانی و عظیم در مقابل خود خبر داده‌اند که در آخرین لحظه‌ها از آن بازگشته‌اند. آن‌ها می‌گویند تا قبل از بازگشت احساس سبکی ویژه‌ای می‌کرده‌اند و پس از بازگشت درد شدیدی را احساس کرده‌اند. 

بر اساس یک آمارگیری حدود 15 درصد کسانی که تجربه سکته شدید قلبی داشته و با عملیات احیا به زندگی برگشته‌اند چنین تجربه‌ای را پشت سر گذاشته‌اند. رد این تجربه را می‌توان در متون قدیمی‌تر نیز دید. در تصویرگری‌هایی که از آستانه مرگ شده نقش‌هایی از تونل نور به عنوان آستانه رسم شده که نشان می‌دهد این تجربه تجربه‌ای مربوط به دوران ما نیست. 

فراگیر بودن چنین تجربه‌هایی باعث شد تا دانشمندان به بررسی آن بپردازند و گروه‌های مختلفی از آن‌ها بیان کرده‌اند که این تجربه‌ها بیش از آنکه تجربه‌هایی در آستانه مرگ باشند مربوط به حیطه زندگی افراد هستند. این محققان عصب‌شناس مغز را عامل به وجود آمدن چنین تجربه‌هایی معرفی می‌کنند. مغز ما در حقیقت رابطه و واسط درک ما از جهان و از خود است. تمام احساسات، عملکرد‌ها و ساختارهای اساسی بدن ما توسط مغز ما کنترل می‌شوند. در حقیقت اگر ما چیزی را می‌بینیم علاوه بر چشمان ما که سیگنال‌های نوری را دریافت می‌کنند این مغز ما است که این سیگنال‌های تبدیل شده به پالس‌های الکتریکی را تفسیر کرده و به شکل تصویری که می‌بینیم درک می‌کند همینطور صدا، بو یا حتی احساساتی مانند نفرت و دوست داشتن. مغز پس از تفسیر این علائم واکنش مناسبی را در برابر هریک از این حالات از خود بروز می‌دهد. 

بدین ترتیب‌گاه بدون آنکه پارامترهای بیرونی رایج وجود داشته باشند مغز می‌تواند دست به تفسیر دیگر نشانه‌ها بزند. برای مثال زمانی که ما خواب می‌بینیم اعصاب بینایی ما فعال نیستند و نوری را دریافت نمی‌کنند، بلکه مغز ما است که بر اساس رفتاری که هنوز هم جزئیات آن معلوم نیست شروع به تولید تصاویری در خواب می‌کند و آن را به صورت بینایی درک می‌کنیم. همینطور وقتی در بیداری به یاد موضوعی می‌افتیم و تصویری در ذهنمان شکل می‌گیرد هیچ محرک بینایی خارجی وجود ندارد، اما مغز ما این تصاویر را می‌سازد و ما به شکل تصویر آن‌ها را درک می‌کنیم. 

برخی از محققان معتقدند تجربه تونل نور در حقیقت در اثر رفتاری است که مغز ما در این شرایط از خود بروز می‌دهد. به نظر می‌رسد قرار گرفتن در شرایطی که به آن تجربه نزدیک به مرگ می‌گویند باعث می‌شود ساز و کا ری در مغز آغاز شود که نتیجه‌اش مشاهده تونل نور است. درباره جزییات این عملکرد تفاوت نظر و دیدگاه وجود دارد اما بدون ورود به جزئیات، این دانشمندان معتقدند، کاهش میزان اکسیژن دریافتی توسط مغز در اثر از کار افتادن قلب یا هر عمل دیگری که باعث کاهش این فرایند شود ـ مثلا قرار گرفتن در فشار یا سرعت زیاد که جریان عادی گردش خون را کند نماید، باعث می‌شود فرآیند‌های الکترو شیمیایی مغز دچار اختلال شود، به همین دلیل بخشی از تفسیرهای حسی قطع می‌شود که در نتیجه شخص احساس سبکی خوشایندی را تجربه می‌کند از سوی دیگر این اختلال باعث ایجاد محرک‌هایی می‌شود که تفسیر آن برای مغز ستونی از نور سپید است. 

زمانی که شخص احیا می‌شود یا از این حالت بازمی‌گردد تمام اعصاب یکباره شروع به تفسیر محرک‌های بیرونی می‌کنند که باعث ایجاد آن درد حاصل از بازگشت می‌شود. مشابه این اتفاق زمانی می‌افتد که پا یا دست شما اصطلاحا به خواب رفته و دوباره در حال برگشتن به حالت عادی است و در این هنگام حساسیت بالایی از خود نشان می‌دهد. 

عاملی که باعث شد دانشمندان بر تفسیر خود از این تجربه‌ها تاکید کنند، تکرار این تجربه‌ها از سوی افرادی بود که در فشارهای بالا قرار می‌گرفتند و نه به دلیل قرارگرفتن در آستانه مرگی طبیعی که مثلا به دلیل تحمل فشار بالا هوشیاری خود را از دست می‌دادند. از سوی دیگر شبیه‌سازی این رویداد در آزمایشگاه نیز آن‌ها را نسبت به کلیات نظریه‌شان مطمئن‌تر کرده است. 

به هر حال تجربه‌های نزدیک به مرگ و مرگ موضوعی مهم و جذاب برای دانشمندان و مردم عادی است. تحقیقات عصب‌شناسی در سال‌های اخیر دیگاه ما را درباره عملکردهای مغز و بدنمان زیر و رو کرده است و امیدهای بسیاری را به وجود آورده که در آینده‌ای نه چندان دور انسان بتواند معماهای بیشتری در این باره را حل کند. اگر چه بعید به نظر می‌رسد این تلاش‌ها منجر به ورود علوم تجربی به فضای رازآلود مرگ شود.


نظر شما( )
?شهرستان مهر -- سید مصطفی برهانی نسب

چهارشنبه 91/10/6  ساعت 7:15 عصر

خروسها چطوروقت سحر را درست پیش بینی میکنند؟

خروسها چطوروقت سحر را درست پیش بینی میکنند؟

خروسها، مانند بقیه جانوران یا بهتر بگوییم همه جانداران دارای یک سیستم زمانسنجی زیستی هستند که چرخههای روزانه، ماهانه و سالانه را در بدن آنها تنظیم میکند. آوازخوانی در خروس نیز مانند بقیه پرندگان تابع چرخههای روزانه است که در اصطلاح به آن Circadian Rhythms، میگوییم. به عبارت دیگر ساعت درونی مغز خروس جوری تنظیم شده است که کمی پیش از دمیدن سپیده صبح، زنگ میزند و در آن زمان است که خروس مشغول خواندن میشود. جالب است بدانید که اگر ساعت زیستی یک خروس که در همسایگی چند خروس دیگر زندگی میکند، زودتر زنگ بزند، میتواند کل خروسهای همسایه را به خواندن تحریک کند! تنظیم کننده اصلی چرخههای روزانه خواندن در خروسها، طول روز و اختلاف میان نور روز و تاریکی شب است. به همین دلیل، نورهای مصنوعی مانند چراغهایی که تا صبح روشن میمانند، مانند پروژکتورها، تنظیم ساعت درونی جانورانی مانند خروس را برهم میزند. به همین دلیل است که برخی خروسهای بیمحل، در ساعتهایی غیر از صبح شروع به خواندن میکنند!

دلیل اینکه چرا خروس باید آمدن صبح را کمی پیش از طلوع آفتاب درک کند، این است که این کار، زمان شروع شکار حشرات و یا شروع مراقبت از قلمروی خروس را نشان میدهد. در اصل مهمترین دلیل خواندن خروس، برای حفظ قلمرو است. وقتی خروسی میخواند در حقیقت به خروسهای دیگر اعلام میکند که «اگر به حریم قلمروی من تجاوز کردید، باید منتظر مبارزه باشید» به خاطر همین است که خروسها معمولا از یک نقطه بلند شروع به خواندن میکنند. با این کار هم صدایشان دورتر میرود و هم بیشتر میتوانند به چشم بیایند و ابهت خود را نشان دهند!

 

نظر شما( )
?شهرستان مهر -- سید مصطفی برهانی نسب

چهارشنبه 91/10/6  ساعت 7:13 عصر

دیوهایی که با پدرانمان پنجه افکندند

دیوهایی که با پدرانمان پنجه افکندند

دیوهایی که با پدرانمان پنجه افکندند.انسان امروزی یا Homo sapiens اکنون تنها فرمانروای زمین است اما همیشه اینطور نبوده. هزاران سال پیش، گونههای دیگری از موجودات دوپای سخنگو که خفتانهایی از پوست جانوران به تن میکردند، روی زمین حاکم بودند. چندصدهزارسال پیشتر از ما یکی از این موجودات در اروپا ظاهر و خیلی سریع در خاورمیانه تا آسیای میانه پراکنده شد. ما بقایای این مردمان درشتهیکل و قویبنیه را از اواسط قرن نوزدهم شناختهایم و طی این مدت، بهتدریج دانش بیشتری درباره آنها به دست آوردهایم؛ دانشی که با پرسشهای بسیار بزرگی همراه است. یکی از مهمترین این پرسشها مربوط به ناپدیدشدن آنها از روی زمین است. آنها مغزهایی به بزرگی ما داشتند، قدرت بدنی خیلی بیشتری از ما داشتند، سخن میگفتند، لباس و کفش میدوختند و آنطور که امروز میدانیم حتی آنقدر قریحه هنری داشتند که خود را بیارایند و شاید حتی مردههای خود را به همراه گل دفن میکردند. مهمترین غذای آنها گوشت شکارهایی بود که در همه جای زمین صدها برابر فراوانتر از امروز وجود داشتند. کل سرزمین سردسیر و یخبندان اروپا پر بود از موجوداتی که امروز فقط در صحراهای گرم و سوزان آفریقا وجود دارند: فیلها، کرگدنها، گوزنها، زرافهها، گلههای بزرگ گاوهای کوهاندار و خر وحشی بهعلاوه حیواناتی شکارچی مثل شیر، پلنگ، کفتار، خرس، گرگ و البته همین مردمان نخستین. با این وجود یک سال پیش بود که به ما ثابت شد آنها از مواد گیاهی پخته شده نیز تغذیه میکردند و حتی ابزارهای سنگیشان آنقدر که فکر میکردند ابتدایی و ناکارآمد نبوده است.  آنها در واقع جوامعی پیچیده داشتند و صدها هزار سال در بیشتر اوراسیا از زندگی به همین شکل لذت بردند اما حدود 45000 سال پیش از آسیا ناپدید شدند. حدود 38000 سال پیش موقعیت آنها در اروپا نیز رو به افول گذاشت و 28000 سال پیش، آخرین جمعیتهای آنها برای همیشه ناپدید شدند. این مردمان را به افتخار نخستین جایی که بقایای آنها پیدا شد، یعنی دره نئاندر در آلمان، مردمان نئاندرتال مینامیم. اکنون ما در پی فهمیدن راز انقراض نئاندرتالها هستیم.

 اگر نئاندرتالها زنده بودند:

نخستین تصویرهایی که از نئاندرتالها کشیده شد، آنها را بیشتر شبیه حیواناتی که به سختی میکوشیدند «انسان» باشند، نشان میداد اما دیدگاه امروزی ما با دیدگاه دانشمندان اواسط قرن نوزدهم تفاوت زیادی کردهاست. نئاندرتالها مردمانی کمابیش شبیه ما بودند. تنها تفاوت مهم آنها هیکل و استخوانبندی درشت و مستحکم آنهاست. تفاوتهایی هم در ظاهر جمجمه آنها با ما وجود دارد. اما حجم مغز آنها به اندازه ما بوده است. در حقیقت اگر یک بچه نئاندرتال را میدیدید، بعید بود تفاوتی مهم میان او و انسان امروزی متوجه شوید. اگر هم چنین بچهای را به فرزندی قبول میکردید، احتمالا مثل ما میتوانست تحصیلات خود را به اتمام برساند و به کار و اجتماع وارد شود! ولی بههرحال متوجه تفاوتهایی میان او و انسانها میشدید. مثلا میدیدید که رشدی بسیار سریع دارد و خیلی زودتر از انسان بازوهای پرزوری مییابد، با این وجود، خیلی دیرتر از انسان به بلوغ جنسی میرسید و خدا میداند که تواناییهای هوش اجتماعی او نیز به همین میزان متفاوت بوده است یا نه. دانشمندان به دنبال یافتن پاسخ این اطلاعات هستند تا بتوانند به راز انقراض نئاندرتالها پی ببرند.

 

  آیا نئاندرتالها «انسان» بودند؟

انسان امروزی حدود 180 تا 120 هزار سال پیش به وجود آمد و از شرق آفریقا شروع به گسترش در بقیه زمین کرد. یک سیاهپوست لاغر و قددراز با توانایی خوب دویدن را در نظر بگیرید. بدن این مرد سیاهپوست موهای کمی دارد و پس از چند متر دویدن عرق میکند تا خنک شود. او از سرزمینی خشک و گرم میآید که گاهی پیداکردن سایه هم دشوار بوده و گاهی ناچار است ساعتها منتظر شکار بنشیند یا ماهها در انتظار باران به سر ببرد. بنابراین وقت زیادی برای اندیشیدن دارد و این توانایی اخیر، یعنی اندیشیدن به او کمک میکند ابزارهای بهتری برای شکار بسازد و فکری به حال روزهای کمآبی بکند. بنابراین اختراعات او شروع میشوند. یکی از مهمترین اختراعات او ذخیره آب در پوست تخم شترمرغ و دفن آن زیر خاک است. آنها از 100هزارسال پیش این کار را انجام میدادند و برای اینکه مالکیت خود نسبت به تخمهای پر از آب را ثابت کنند، روی آنها را «علامتگذاری» میکردند. همین علامتگذاری چندهزار سال بعد به «نوشتن» تبدیل شد. آنها-شاید به خاطر انتظارکشیدنهای طولانی-به هنر هم روی آوردند و شروع به ساختن جواهرات و تزئین بدن و لباسهایشان از حدود 100هزار سال پیش کردند. روی دیوار غارها نقاشی میکشیدند و از استخوان جانوران نی میساختند و مینواختند. این مردمان سیاهپوست نیاکان تمام انسانهای امروزی هستند. اما از چندصدهزارسال پیشتر از آنها، موجوداتی با موهای قرمز و پوست روشن و چشمان آبی در اروپا زندگی میکردند که هیچ مشکلی برای پیدا کردن آب و غذا نداشتند. این موجودات همان نئاندرتالها بودند. آنها در بهشتی پهناور و غنی زندگی میکردند که هرچه نیاز داشتند، به آنها میداد. بدنهای آنها بسیار قویتر و زورمندتر از انسانهای لاغر آفریقایی بود، اما شاید «فکر» آنها به خوبی آفریقاییها توسعه پیدا نکرده بود، چون خیلی به آن نیاز نداشتند! ابزارهای آنها خوب بود، ولی ظرافت این ابزارها بسیار کمتر از ابزارهای انسانها بود. مردمان نئاندرتال زبان هم داشتند و از پوست شکارهایشان لباس و کفش میدوختند و البته شیوه این کار را به نسلهای بعدی میآموختند اما طی چند صدهزارسال این فناوریهای ساده توسعهای بسیار اندک پیدا کرد. دقیقا به این دلیل که آنها «نیاز» به توسعه فناوریهای خود نداشتند، چیزی را انبار نمیکردند و برای یافتن آب هیچ زحمتی نمیکشیدند. حتی بدنهای قویبنیه آنها هم کمتر از سیاهپوستهای لاغر آفریقایی آسیبدیدگیهای جدی پیدا میکرد. البته میزان غذایی که میخوردند هم نسبت به ما بسیار بیشتر بود. ما به روزی 2200 کالری انرژی نیاز داریم، درحالیکه نئاندرتالها دستکم دوبرابر این میزان انرژی نیاز داشتند. رشد سریع بدن و بلوغ جنسی دیررس نشانمیدهد مردم نئاندرتال برای شکارچی شدن بیشتر عجله داشتند تا برای پدر و مادر شدن؛ شاید چون نظام اجتماعی آنها برپایه قبیلههای پدرسالار بوده است، نه خانوادههای دو نفره. به هرحال آنها مردمان دیگری بودند که 28000 سال پیش منقرض شدند و هیچکدام از نژادهای امروزی بشر بازمانده آنها نیست. شاید درست نباشد که آنها را «انسان» ندانیم؛ آنها عموزادههای دور ما بودند که آخرین نیاکان مشترکمان، حدود یک میلیون سال پیش از هم جدا شده بودند و خیلی از ویژگیهای جالب آنها که باعث میشود نئاندرتالها را شبیه خودمان تصورکنیم، طی همین یک میلیون سال بهصورت جداگانه در هر دو گونه پیدا شد. آنها گونه دیگری بودند و ما گونه دیگری هستیم.

 

 3نظریه پرطرفدار درباره انقراض نئاندرتالها

شاید عجیبترین نکته درباره انقراض نئاندرتالها این باشد که ما خودمان را در آینه آنها تصور میکنیم. درحقیقت ما با مطرحکردن این پرسش، میخواهیم بدانیم آیا روزی نوبت انقراض ما هم خواهد رسید؟ آیا موجودی که زبان دارد، لباس به تن میکند و تواناترین شکارچی زمین است، واقعا میتواند منقرض شود؟ اگر اینطور است، دلیل این انقراض چه چیزی میتواند باشد؟ تا امروز سه نظریه بسیار پرطرفدار درباره انقراض نئاندرتالها وجود داشته است. به جز این سه نظریه، فرضیاتی هم درکار بودهاند، از قبیل شیوع بیماریهای خاص انسانها در میان نئاندرتالها که آنها را بهسادگی از پا درآورد. که هنوز مورد بررسی دقیق قرار نگرفتهاند و نمیتوان از آنها به عنوان «نظریه» نام برد؛ دستکم تا زمانی که شواهدی برای آنها پیدا نکنیم. بنابراین ما تنها به بررسی نظریات مربوط به انقراض نئاندرتالها میپردازیم.

نظریه تغییرات آبوهوایی

تغییرات شدید آبوهوایی در اوراسیا، آنطور که شواهد آن در لایههای یخچالی و رسوبات گردههای گیاهان حفظ شده است، تقریبا همزمان با کمشدن نئاندرتالها رخ دادند. 

در برخی از مناطق سیلهای شدید رخدادند و برخی مناطق دیگر پوشش جنگلی خود را از دست دادند و به صحراها و علفزار تبدیل شدند. 

این اتفاقات در دورهای کوتاه، یعنی کمتر از 100سال رخداد. مردمان آنزمان قطعا از اینکه میدیدند دنیا در حال تغییر است، میترسیدند.

با تغییر وضعیت زمین و آبوهوا، جانوران نیز دستخوش تغییر شدند. حیوانات جنگلیای مثل گوزن از میان رفتند و ماموتهای علفزار جایشان را پرکردند. شکار ماموت دشوارتر از گوزن است. 

بنابراین غذا خوردن ناگهان دشوار شد و نئاندرتالها که نیاز بیشتری به غذا داشتند، در برابر این تغییرات بسیار آسیبپذیرتر بودند. با این وجود، کشفیات جدید نشان میدهد نئاندرتالها چندهزارسال پس از این تغییرات آب و هوایی هم در مناطقی که دستخوش تغییر شده بودند، زندگیکردهاند، هرچند حدود 30هزار سال پیش جمعیت آنها در مجموع بسیار کمتر از 45هزار سال پیش شده بود.

 نقاط قوت نظریه 

تغییرات آبوهوایی طی 50هزار تا 30هزار سال پیش، با کاهش نئاندرتالها همزمان است.

 نقاط ضعف نظریه 

سؤال مهم اینجاست که نئاندرتالها عملا توانایی بهتری در شکار داشتند و پس از چندین هزارسال زندگی در عصر یخبندان باید میتوانستند دستکم در برخی مناطق  به زندگی ادامه دهند.

نظریه رقابت با انسان

انسانهای امروزی از حدود 80هزار تا 60هزار سال پیش شروع به خارج شدن از آفریقا کردند. خاورمیانه نخستین جایی بود که آنها با نئاندرتالها برخورد کردند. مردمان هنرمند ظریف و باهوش آفریقایی از آن پس با مردمانی زمخت و بیهنر و پرزور مواجه بودند. میان آنها جنگهای خونینی رخ میداد؛گرچه همزیستی چند 10هزارساله آنها نشان میدهد که هر دو طرف به نوعی گروه مقابل را تحمل میکردند؛ مثلا شواهدی وجود دارد که قبایل انسانها و نئاندرتالها بهطور متناوب زمستانها و تابستانها جابهجا میشدند و در خیلی از مناطق همزمان زندگی نمیکردند. شواهد جدیدتری هم وجود دارد که نشان میدهد انسانها نئاندرتالها را شکار میکردند و میخوردند. نئاندرتالها هم بدشان نمیآمد چنین کاری کنند. آنها حتی در برخی جاها با هم آمیختهاند و افرادی دورگه میان هر دو گروه پیدا شدهاند. 

احتمالا هر دو گروه از طرف مقابل افراد مؤنث را میدزدیدند. بررسیهای ژنتیک نشان میدهد همه مردمان امروزی، گرچه از نسل همان بشر سیاهپوست آفریقایی هستند، اما میزان اندکی ناخالصی بهجامانده از آمیزش با نئاندرتالها نیز در خون خود دارند.بههرحال انسانها فناوریهایی بهتر از نئاندرتالها داشتند. آنها لباسهای خود را با سوزنهایی از جنس استخوان میدوختند، بنابراین لباسهای بهتری داشتند که آنها را گرمتر میکرد و نیازشان به غذا را کاهش میداد. همین بهینه بودن اوضاع فناوری، بخت بقای بچههای انسانها را بیشتر میکرد. 

انسانها خیلی زودتر بالغ میشدند و جمعیت فزایندهای داشتند. بهعلاوه انسانها بیش از نئاندرتالها در جمعآوری گیاهان و دانهها مهارت داشتند، مهارتی که به تبار آفریقایی آنها و زندگی در قحطی و کمبود شکار بازمیگشت. 

زنان و کودکان انسان به جای کمک در شکار حیوانات وحشی، به جمعآوری میوه و دانه میپرداختند، درحالی که نئاندرتالها با تمام قوا روی شکار تمرکز داشتند و کمتر به مواد غذایی گیاهی توجه میکردند. همین فراغت زنان انسانها از شکار توانایی تولید مثلی آنها را هم بالاتر برد. بنابراین شاید فرهنگ مردسالار نیاکان ما یکی از مهمترین دلایل غلبه ما بر شرایط سخت زندگی در هزاران سال پیش بوده باشد. بهعلاوه دور ماندن زنها از شکار، فرصت بیشتری به آنها داد تا بتوانند شبکه غذایی پیچیدهتر و متنوعتری ایجاد کنند. همه اینها باعث برتری یافتن انسانها بر نئاندرتالها میشد.

 نقاط قوت نظریه 

مقایسه ابزارهای انسانها با نئاندرتالها نشاندهنده ظرافت و دقت انسانها در فناوری است. آنها همه چیز را با سلیقه و قریحه هنری میساختند. همین ظرافت و سلیقه، مهمترین دلیل توسعه جوامع امروزی بشر نیز هست.

 نقاط ضعف نظریه

 نئاندرتالها مغزهایی به بزرگی مغز انسان امروزی داشتند (حتی تا چند ماه پیش تصور میشد مغز آنها بزرگتر از ما بوده است) و در برخی جنبهها مانند شکار و جنگ از انسانها باهوشتر بودند.

نظریه جنگهای خونآلود

 تاکنون شواهد کافی برای اثبات نبرد میان نئاندرتالها و انسانها کشف شده است. نیزهای که در سینه یک نئاندرتال رفته و موجب مرگش شده، ساخت دست انسان است. بهعلاوه هیکل درشت نئاندرتالها مانع میشد بتوانند به خوبی انسانها نیزه پرت کنند، همانطور که امروز هم قهرمانان پرتاب نیزه، همان سیاهپوستهای لاغر و کشیده آفریقایی هستند، نه مردان قویهیکلی که پس از چندهزارسال ظاهری همچون نئاندرتالها پیدا کردهاند. 

شواهد دیگری هم وجود دارد که نشان میدهد انسانها گوشت نئاندرتالها را میخوردهاند؛ مثلا استخوان آرواره یک نئاندرتال که در یکی از غارهای محل سکونت انسانها کشفشده، نشان میدهد انسانها کلهپاچه نئاندرتال را با لذت میخوردهاند. حتی آثار گاز زدن و کندن گوشت روی این استخوان آرواره بهخوبی مشهود است. البته خود نئاندرتالها هم کمابیش از همنوعان خود تغذیه میکردند، اما این رفتار میان آنها بسیار کمتر از انسانها رخمیداد. 

 نقاط قوت نظریه

چندین اثر استخوانی از نئاندرتالها نشاندهنده جنگ و درگیری و همنوعخواری میان آنها و انسانها بودهاست.

 نقاط ضعف نظریه

به نظر میرسد شواهد کافی برای اینکه بگوییم انسانها در تمام اوراسیا به دنبال گوشت نئاندرتال بودهاند وجود ندارد. همزیستی نسبتا مسالمتآمیز آنها در بسیاری مناطق و حتی آمیزش میان آنها احتمالا بسیار فراوانتر از جنگهای خونین بوده است. بنابراین نمیتوان نئاندرتالها را موجوداتی دانست که مظلومانه به دست ما خورده شدهاند.


نظر شما( )
?شهرستان مهر -- سید مصطفی برهانی نسب

چهارشنبه 91/10/6  ساعت 7:4 عصر

رابطه بین رعد و برق و رشد گیاه قارچ

آیا رابطه‌ای بین رعد و برق و رشد گیاه قارچ وجود دارد؟

دانستنیها - اول از همه باید تذکر دهیم که قارچ‌ها گیاه نیستند. آنها حتی خویشاوند نزدیک گیاهان هم نیستند و هیچ‌کدام از ویژگی‌های گیاهان (پلاستید، فتوسنتز، دیواره سلولزی...) در قارچ‌ها دیده نمی‌شود. بنابراین نمی‌توان به‌هیچ‌وجه قارچ‌ها را فرمانرو گیاهان رده‌بندی کرد؛ بلکه قارچ‌ها خودشان یک فرمانرو جدا هستند. جالب‌تر از همه اینکه قارچ‌ها خویشاوندی نزدیک‌تری با جانوران دارند. درواقع سلول‌های جانوران و قارچ‌ها شباهت‌های غیرقابل‌انکاری با یکدیگر دارند که نشان می‌دهد نخستین نیاکان جانوران (که موجوداتی تک‌سلولی و آبزی بودند) از پسرعموهای نزدیک نیاکان قارچ‌ها بوده‌اند. و اما تأثیر رعد و برق بر رشد قارچ‌ها. این موضوع هرچند یک افسانه عامیانه است و ما همیشه گفته‌ایم باید به افسانه‌های عامیانه با نگاهی منتقدانه نگاه کنیم؛ اما احتیاط در پذیرفتن این‌گونه افسانه‌ها همیشه به معنای اشتباه بودن آنها نیست. روش علمی این است که چنین موضوعاتی-که پیش از بررسی می‌توان آنها را به مثابه یک فرضیه قلمداد کرد- با رعایت شرایط استنتاج علمی بررسی شوند و در صورتی که بررسی‌های علمی در راستای تأیید این فرضیات بودند، آنها را به‌عنوان نظریه (یعنی موضوعی که بررسی‌های کنونی علمی نشان می‌دهد احتمالا حقیقت دارد) مطرح می‌کنیم. باید توجه کرد که نتایج بررسی‌های علمی را هم باید از راه‌های مورد اطمینان و سختگیرانه منتشرکرد؛ وگرنه نتایج آزمایش‌هایی که مثل افسانه‌های عامیانه دهن‌به‌دهن نقل شود، ارزش و اعتباری ندارد. مهم‌ترین راه‌ مورد اطمینان هم انتشار مقالات علمی در نشریات تخصصی؛ آن هم با داوری‌های سختگیرانه برای پرهیز از انتشار ادعاهای بررسی‌نشده یا نتایج همراه با بی‌دقتی است. در مرحله بعد اخبار علمی (که توسط روزنامه‌نگاران حرفه‌ای علم تهیه می‌شود) که مستقیما با ارجاع به مقالات تخصصی دانشمندان منتشر می‌شوند می‌تواند راهی برای انتشار نسبتا خالی از اشکال این نتایج برای اغلب مردمی باشد که وقت و حوصله مطالعه مقالات فنی را ندارند.

درباره رابطه میان قارچ و رعد و برق هم خوشبختانه این بررسی صورت گرفته و نشان داده بارندگی شدید و رعد و برق باعث رویش هاگ‌های قارچ‌هایی می‌شود که منتظر چنین فرصتی بودند. پتانسیل الکتریکی فوق‌العاده زیادی که بر اثر رعد و برق برای مدت کوتاهی در خاک ایجاد می‌شود (چیزی حدود 100-50 هزار ولت طی مدت ده میلیونیم ثانیه) می‌تواند تا 80 درصد باعث افزایش تعداد قارچ‌های رشدکرده شود. دلیل این واکنش قارچ‌ها به رعد و برق مشخص نیست؛ اما یک فرضیه دراین‌باره مطرح شده که می‌گوید این افزایش رشد، یک واکنش به خطر است تا در برابر قارچ‌هایی که ممکن است بر اثر رعد و برق سوخته باشند، قارچ‌های جدید بیشتری رشد کنند. به علاوه رعد و برق باعث تبدیل نیتروژن جو (که برای ساخت پروتئین‌ ضروری است ولی امکان جذب آن برای اغلب جانداران وجود ندارد) به مولکول‌های قابل جذب توسط قارچ‌ها می‌شود.


نظر شما( )
<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

چگونه کتابخوان تر شویم؟
دانستنی های کوتاه
دانــستـــنی هـای جـــــالـــــــب
جهان در صدسال
28جمله از دکتر حسابی
الماس های معروف دنیا
معنی گلها
انیشتن
راز شمع (( در درمان و ارزو ها))
یا ذهن می تواند آینده را پیش بینی نماید؟
موبایل ومغز
آیا می دانید
خودرو و رنگها
نامگذاری محلات قدیمی تهران
پرچمدار ارتباطات با دور
[همه عناوین(1944)]

بالا

  [ خانه| مدیریت| ایمیل من| پارسی بلاگ| شناسنامه ]

بازدید

280757

بازدید امروز

224

بازدید دیروز

746

حضور و غیاب
یــــاهـو


 RSS 


 درباره خودم


 لوگوی وبلاگ

شهرستان مهر*** انجمن مهندسان

 پیوندهای روزانه


 اوقات شرعی

 فهرست موضوعی یادداشت ها

 لینک دوستان

مهندسی مکانیک
بی تاب

لوگوی دوستان




اشتراک